از افسوس‌ها

 ارسن ولز

 

البته فیلم من حق نمایشنامه را بجای نیاورد. این فیلم من است و آن نمایشنامه‌ی شکسپیر. هیچ فیلم یا در واقع هیچ اجرای صحنه‌ای هیچ وقت نمی‌تواند حق آن نمایشنامه را بجای بیاورد. هیچ بازیگری نمی‌تواند حق آن نقش را به تمامی بجای بیاورد. حالا از خودم می‌پرسم که آیا اینجا حق را در موردِ فیلم خودم بجای آوردم. منظورم در ارزشی نیست که گاهی با تا حدی شرمندگی برایش قائل شده‌ام. منظورم دقیقا در همین گفتگوست. پس اجازه بدهید خلاصه‌اش کنم. اول، فیلم چطور ساخته شد. داستان را که به یاد دارید. تهیه‌کننده‌ای ایتالیایی که رویای اتللوی وِردی را داشت و اشاره نکرده بود که در شُرف ورشکستگی است، تمام مجموعه‌ی ما را در شهری کوچک نزدیک ساحل آفریقا به گِل نشاند. با اندک پولی از خودم، هر چه که داشتم و مطلقا هیچ‌گونه لباسی، مسیرمان را برای مدتی سرِ هم کردیم، سپس برای زمانی توقف کردیم و من مجبور بودم به عنوان بازیگر در فیلم‌های دیگر کار کنم تا آن قدر به دست بیاورم که بتوانم با آن ادامه دهم. و این همین طور ادامه پیدا کرد و چند بار تکرار شد، که معنایش این است که اتللو به تعبیری به صورتِ اقساطی ساخته شد. این و بقیه‌ی شرایط، متد و سبکی از فیلمبرداری را تحمیل کرد که در تضاد بود با آنچه که دقیقا طرح‌ریزی کرده بودم. برای تشریح نتیجه‌ی نهایی، آن ارزیابی‌های انتقادی را اینجا مطرح کردم که منصفانه با ایده‌های خودم نیز مرتبط هستند. بعضی اید‌ه‌ها در تفسیر از سوی زوجی از بازیگران اصلی مطرح شدند، با اضافه‌هایی از خود من. از هر قضاوتی پرهیز شده، ولی شما را با این اعتراف ترک می‌کنم. این آن قدر ساده نبود که ممکن بود آرزویش را داشته باشم. افسوس‌های زيادي هست؛ چیزهای بسیاری هستند که آرزو داشتم دوباره انجام بدهم. اگر این یک خاطره نبود، پروژه‌ای بود برای آینده، صحبت درباره‌ی اتللو چیزی جز لذت نبود. با این همه، وعده و وعید دلچسب‌تر است از توجیه. از ته دل دوست داشتم که اتللو را نه در پشتِ سر که با اشتیاق در پیشِ رو ببینم. آن اتللو چه فیلمی می‌شد. شب به خیر.

 

نظرات

  1. چه کامنتی می شه گذاشت آخه که تعریف و تشکر نباشه؟ نمی شه دیگه...والا!
    و در ضمن کلن تیترها همیشه محشر بوده...باور کن..

    پاسخحذف
  2. استاد نازنین ! آقای پناهی عزیز خدا رو شکر آزاد شدند..مکانی دیگر در آفتاب سراغ دارید؟

    پاسخحذف
  3. به ماهور،
    ممنونم از لطفت ...

    به سهراب،
    حق با شماست. هرچند ماندن عکس هم می‌تونه تاکیدی باشه بر اهمیت پایداری پناهی عزیز ... ولی مکانی تازه در آفتاب را اضافه می کنم.
    ;)
    ممنون

    پاسخحذف
  4. سلام
    بازم من نبودم گل کاشتی.

    ارادتمند و دوستدار تو : من

    پاسخحذف
  5. از اولش منتظر بودم ببینم این حرف ها از کیست، آخرش که دیدم نام اورسون ولز است فهمیدم چرا نوشتید از افسوس ها.
    خوبی اش این است که می فهمیم بزرگتر ها هم از این افسوس ها داشته اند

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار