توضیحی در مورد یک خشم


توضیحی در مورد یک خشم

 

خواندن حرف‌های سعید عقیقی در مصاحبه با ایستار غم‌انگیز است. اما به یک معنا برای خوانندگان قدیمی که با موضع‌گیری‌های او آشنایی دارند و در این چندساله «پاسخ به دوست‌»های او را در فضای مجازی دنبال کرده‌اند، چیز تازه‌ای نیست. همان عقیقی تیپیک همیشگی است! او سال‌هاست که بی‌پروا به دیگران حمله می‌کند، به دیگران بابت فیلم‌هایی که دوست داشته‌اند توهین و یا حتی تحقیرشان می‌کند، اما وقتی کسی جایی پاسخی می‌دهد، همچون کودکی که شیرینی خامه‌ای محبوبش را به زور ازش گرفته‌اند، قهر می‌کند و از اینکه مورد هجوم دیگران است شکایت می‌کند. با سال‌ها نوشتن و تدریس در شهرهای مختلف و مراکز دولتی و خصوصی در عمل یکی از پرطرفدارترین منتقدان فارسی‌زبان است، اما از «تنهایی منتقد» حرف می‌زند. او می‌خواهد هم بازیگر میدان باشد، هم داورش و گاه حتی شلاق‌زنِ آن: مدام به این برمی‌گردد که چرا بیست سال پیش منتقدها و مجلات دیگر فیلم‌های بزرگ محبوبش را نادیده گرفتند و به آن‌ها در جدول‌های ارزشگذاری نشان بی‌ارزش دادند، اما یادش می‌رود که خودش چه واکنش‌های عجیبی به فیلم‌هایی نشان داده که امروز جایگاه بسیار برجسته‌ای در تاریخ نقادی یافته‌اند. اگر آن منتقد فرانسوی به فیلم بزرگی چون در حال و هوای عشق ستارۀ بی‌ارزش نشان داد، شما هم در همین تهران بزرگیِ فیلم‌های کیارستمی را نادیده گرفتید. بالاخره باید جایی از این میزان خط‌ونشان کشیدن بر سلیقۀ دیگران (و جدول‌های ستاره‌ها) دست کشید و گذشت. اما او، چون هم بازیگر این میدان است و هم داورش، راضی نمی‌شود: می‌گوید غربی‌ها کیارستمی را مصرف کردند و حالا دنبال «کشف»‌های جدیدند و تنها دلخوشی منتقدان ایرانی این است که کرایترین مجموعه آثار کیارستمی را پخش کرده است. ادعایی یکسره نادرست: این فیلم‌ها مدام موضوع بحث‌اند. کتاب‌ها، مقالات تئوریک، برنامه‌های درسی دانشگاهی در کار برجسته‌ترین اساتید (که به همان شکل کیارستمی درس می‌دهند که ویسکونتی یا مارکر) همه شاهدی بر این ادعاست...  

در دو روز گذشته متن نسبتا مفصلی نوشتم در توضیح این حرف‌ها و جزئیات دیگری از گفته‌های عقیقی در این مصاحبه. اما امروز پیش از انتشار متن در این وبسایت حس کردم تمرکز بر تمام این جزئیات در برابر یک برخوردِ مشخصِ او رنگ می‌بازد و بی‌اهمیت می‌شود. متنی را که نوشته بودم حذف کردم و به‌جایش به توضیح زیر بسنده می‌کنم.     

او سال‌ها قبل بر سر یک مسئلۀ کاملا شخصی با منتقد دیگری در فضای مطبوعات وارد مجموعه‌ای از جدال‌های قلمی زشت شد. آن دعوای فرسایشی پس از حدود یک سال تمام شد، نویسندۀ رقیب مدتی بعد به دلایلی غم‌انگیز نوشتن را کنار گذاشت، سکوت کرد و حتی ترجیح داد اسمش هم دیگر در این جنس دعواها و بحث‌ها به میان آورده نشود. اما مگر عطش کین‌توزانۀ عقیقی برطرف می‌شود؟ نزدیک به دو دهه‌ است (یعنی بیست سال!) که به جرئت در هر ماه به شکلی به این دعوا برمی‌گردد، متلکی می‌گوید، اتهام‌های قبلی را تکرار می‌کند، مدرک تازه‌ای رو می‌کند، مشت‌ومالی می‌دهد تا ماه بعدی. این بار این داستان حتی به نقل یک داستان پشت پردۀ بی‌اهمیتِ واقعا مضحک رسیده است که هیچ ربطی هم به محتوای نقادی ندارد.

فرض کنید در محل کارتان یک نفر به خاطر زوری که دارد، همکار دیگری را که صدایی ندارد (یک زن، یک اقلیت، یک ...) مدام و مدام مورد آزار کلامی می‌دهد. به عنوان کسی که در آن اتاق کار می‌کند چه واکنشی نشان می‌دهید؟

واقعیت این است که فکر می‌کنم اگر فضای نقد ما کمی اخلاق‌مدار می‌بود، باید کسی مدت‌ها پیش‌تر جایی تذکر و اخطار لازم را بابت این رفتار به آقای عقیقی نشان می‌داد. حتی حدس می‌زنم در یک سرزمین با سیستم قضاییِ به‌سامان‌تر بشود با این رفتار به عنوان مصداقی از آزار و اذیت یا حتی تجاوز اخلاقی برخوردی حقوقی نیز کرد.  

برای من غیر قابل فهم است که به عنوان منتقد فیلم به فیلمسازان حکومتی در مواجهۀ یک‌طرفه با تاریخ فتح‌شده و حذف صدای دیگری واکنش نشان دهیم، اما خودمان در مواجهه با تاریخ شخصی و یک رقابت مثلا حرفه‌ای چنین گستاخ و بی‌پروا مدام به دعوایی بازگردیم که یک طرف آن مدتهاست به صورت غم‌انگیزی سکوت پیشه کرده است. آموزۀ این رفتار برای دیگران و جوان‌ترها چیست؟ و قرار است در این جنس دعواها تا کجا پیش برویم؟ سناریوی بعدی چنین مواجهه‌ای چه می‌تواند باشد؟ نقل داستانی از آشپزخانه یا عکسی از اتاق خواب؟

واقعیت این است که احساس می‌کنم به عنوان خواننده‌ای که در طول سه دهه سعید عقیقی را دنبال کرده‌ام، اعتمادم را به ایشان از دست داده‌ام. دوست دارم کسی باشم که در آن اتاق کارِ فرضی، پشت میزش بلند می‌شود و با خشم داد می‌زند. این یادداشت را در توضیح و برای آن خوانندگانی نوشتم که حس کردند واکنش خشم‌آلود قبلی‌ام در توئیتر و اینستاگرام یک «دعوای دیگر منتقدها بر سر لحاف ملا» بوده است.                  

نظرات

  1. هم دیر و هم به موقع؛ در هر حال دقیق با بهترین انتخاب برای تصویر

    پاسخحذف
  2. یاد آن روزها که بیشتر مینوشتید. پایان خوبی برای فعالیت طولانی و پر شور و شوق یکی از بهترین سایت های نقد فارسی نبود. بسیار غم انگیزه.

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار