بازمانده‌های روز: پراکنده‌بینی‌های این روزها


مرد جدی (2009 – برادران کوئن) – ****

گربه‌ی شرودینگر زنده است یا مرده؟ دانشجوی شرقی لارنس (استاد فیزیک و این کاراکتر جدید کوئنی) ادعا می‌کند که این پارادوکس را خوب فهمیده ولی لارنس معتقد است بدون دانشی از «سیستمِ» ریاضیاتِ پشتِ آن فهم قضیه ممکن نیست. ولی حتی با این دانش هم تا کجا می‌توان پیش رفت؟ تا آنجا که به گرفتاری‌های هر لحظه زیاد شونده‌ی لارنس مربوط بشود به هیچ جا! حتی خاخامِ میانسال یهودی هم اذعان می‌کند که از کار و بارِ جهان (و خدا) هیچ نمی‌دانیم. کجا منطق است که کار می‌کند و کجا تصادف؟ منطق و تصادف، واقعیت و تقدیر، جنون و خرد به ندرت در سینمای کوئن‌ها مضامینی غایب بوده‌اند ولی باید اذعان کرد که هیچگاه نیز همچون در مرد جدی به صورتی تا این حد «جدی» همچون یک مساله طرح و بسط نیافته بودند. مرد جدی که شاید به گونه‌ای غیرمنتظره کوئنی‌ترین فیلمی باشد که برادرها تا به حال ساخته باشند دغدغه‌های همیشه حاضر و گاه پنهان در لایه‌لایه‌های فیلم‌های پیشین را به سطح می‌آورد، جمع‌بندی و در نهایت همچون مانیفستی عرضه می‌کند. همچون فیلم‌های دیگر اینجا نیز ژانر مساله‌ای حاضر است (تامل همچنان تاملی است از فراز تاریخ سینما) - مرد جدی به خانواده‌ی در بحران روی می‌آورد: خانه، کار، بحرانی در رابطه‌ی زناشویی، ... (به عنوان نمونه‌ای جدی و معاصر: فیلم‌های سام مندس) ولی باز انتظارها و قراردادها را به هم می‌ریزد. اینجا بحران رها از همه‌ی پس‌زمینه‌های اجتماعی‌اش تبیینی شخصی/درونی و یا تقدیری/متافیزیکی می‌یاید و یا اصلا به عنوان مساله‌ای توضیح نایافتنی در نهایت رها می‌شود. نمی‌دانیم که چه در پیش است و یا چرا رخ می‌دهد. این منطق در فیلمی که شاید بیش از هر فیلم دیگرِ آن‌ها در پسزمینه‌ای رئالیستی می‌گذرد می‌تواند پاسخ کوئن‌ها به مساله‌ی واقعیت [1] نیز باشد: مرد جدی شاید به گونه‌ای متناقض رئالیسم باشد به روایت کوئن‌ها! این همچنین پرتره‌ای با جزئیات از یک فرهنگ کهن طبعا ناتوان از پاسخ به تناقض‌هایی چنین مرگ‌آور در این زمانه نیز هست. کمتر فیلمی را می‌توان به یاد آورد که چنین باشکوه همزمان به بازسازی آیین‌های یک فرهنگ سنتی (اینجا پس‌زمینه‌ی یهودی کوئن‌ها) و در همان حال هجو و فاصله‌گیری از آن پرداخته باشد و البته با پیرنگی غنی و بسیار با جزئیات که آرام و با حوصله و با نظمی هندسی گسترش آشفتگی و بی‌نظمی را همچون کابوسی کافکایی نشان می‌دهد. و می‌ماند این سوال که چطور شد که به یکباره و غیرمنتظره به فیلمی از این دست در کارنامه‌ی دو برادر رسیدیم؟ - فیلمی که شایسته‌ی توجهی بسیار بیش از آن است که تا به حال به آن شده، شاید چون آنچنان که باید «گرفته» نشده - طبق منطقی که خود فیلم پیش می‌گذارد واقعا معلوم نیست! حتی نمی‌دانیم فیلم بعدی چه از آب در خواهد آمد: یک شاهکارِ دیگر یا یک فیلم پیشِ ‌پا افتاده؟ هر چیزی ممکن است. خاخام ناختنرِ فیلم حق دارد: هیچ چیز ملاک هیچ چیزِ دیگر نیست! حالا دیگر این هم یک استدلالِ کوئنی و هم یک استدلالِ رئالیستی است.

پی‌نوشت:

[1] برای من جالب است که چطور مساله‌ی «واقعیت» به گونه‌ای همزمان در فیلم‌های اخیر چند کارگردان مطرح آمریکایی تاملی سینمایی می‌یابد. با صرف‌نظر از فیلم تازه اکران شده‌ی اسکورسیزی - جزیره‌ی شاتر - که سطحی‌ترین پاسخ را به این مساله می‌دهد، جارموش (محدوده‌های کنترل)، کوئن‌ها (مرد جدی) و تارانتینو (لعنتی‌هاي بي‌آبرو) پاسخ‌هایی جذاب و البته هر یک به شیوه‌ی خود به این مساله دادند. مقایسه‌ی این فیلم‌ها از این نظر نیز می‌تواند موضوع بحثی خواندنی باشد.

نظرات

  1. ابراز ذوق از به روز شدن اینجا...(فعلن البته!) و لبخند و کیف و علاقه برای طراوتی که اینجا همیشه دارد..

    پاسخحذف
  2. سلام آقای مرتضوی

    در این مدتی که وبلاگ شما را می خوانم، حس می کنم صداقتی که در نوشته های شما وجود دارد در کمتر نوشته ای از منتقدان (خصوصا منتقدان ایرانی) وجود دارد. همیشه حس می کنم در قضاوت راجع به فیلمها به دور از هرگونه جوزدگی، احساسات گرایی، خودشیفتگی و ... (که در نوشته خیلی از منتقدان ایرانی وجود دارد) نوشته خود را به صورت شیوا و مختصر و پرباری می نویسید ... فقط امیدوارم که فرصت بیشتر برای نوشتن داشته باشید ... این فیلم را هم دیده ام و برایم فوق العاده لذت بخش بود و همچنین نوشته شما بر این فیلم.

    ممنون

    پاسخحذف
  3. سلام
    نوشته هات رو میخونم و یاد میگیرم

    لینکت کردم

    پاسخحذف
  4. وحید خان
    سلام
    خوشحالم از اینکه فرصت کردی وبلاگ ات را به روز کنی .
    من هنوز فیلم کوئن ها راندیدم لذا نمی توانم در خصوص خود فیلم اظهار نظر کنم.اما در خصوص این نوشته ی کوتاه چندنکته قابل توجه است :
    1- یاداشت بسیار کلی و فاقد ایده ی خاصی برای ورود به فیلم است شاید پرداختن به واقعیت از دیگاه کوئن ها روزنه ی ورودی برای فیلم باشد البته روزنه ای که از ذهن تو نیز گذشته است و لذا باز تعریف شده است.
    2- یاداشت برای کسی که فیلم را دیده قابل استفاده است و ظرائف آن برای او قابل جستجو. اما برای کسی که می خواهد با این یاداشت به فیلم علاقمند شود به نظر بسیار کلی است.
    3- البته شاید من هم در خواندن این یاداشت شاید منطوق واقعی راد درک نکردم ونمیدانم که این یاداشت برای علاقمندان کوئن ها نوشته شده یا فقط برای بینندگان فیلم منهای سازنده.

    پاسخحذف
  5. سلام.

    ممنون از متنت و همچنین اظهار لطفت.


    راستی فیلم فیلم "غرور و تعصب" که اقتباسی از رمان جین استین است را دیده ای؟(با بازی keira knightley)
    به نظرم فیلم خیلی خوبیست با روایت و تصاویری دلپذیر، که نمونه اش را کم دیده ام. که البته ظاهرا فیلم چندان سرشناسی نیست و از این بابت کمی تعجب کردم!

    پاسخحذف
  6. من هم "غرور و تعصب" جو رایت رو فیلم خوبی می دونم. البته اون قدرها هم فیلم مهجوری نیست (جو رایت هم دو سال بعد از این فیلم Atonement رو ساخت).

    پاسخحذف
  7. سلام آقای مرتضوی

    بد نیست حالا که نتیجه تمام جشنواره ها مشخص شده است و چند ماهی هم از پایان سال 2009 گذشته است، مطلبی در مورد سینمای جهان در سال گذشته بنویسید و فیلم های برگزیده خودتان را اعلام کنید... (مانند مطلب سال گذشته)

    پاسخحذف
  8. سلام سعید جان
    حتما قصد دارم این کار رو بکنم. فقط چون از فیلمهای مهم 2009 یکی دو تا مانده اند که هنوز ندیده ام (مهمترینشان فیلم وس اندرسون «آقای روباه شگفت انگیز») آن مطلب را گذاشته ام بعد دیدن آنها.

    احتمالا دو سه هفته ی دیگر ...
    ممنون

    پاسخحذف
  9. سلام
    نمی دانم اشتباه من است یا چیز دیگری که به ذهنم می آید فیلم جدید اسکوریزی در اینجا یک ستاره داشت و نه نیم. هر چند به نقل از شما «بازی ستاره ها چندان جدی نیست» اما با این حال کاهش نیم ستاره [به فرض وقوع] در حالی که تنها یک ستاره به آن داده بودید زیادی جدی و شاید بیرحمانه است -من فیلم را ندیده ام. کاهش هیچ نیم ستاره ای آنقدر حساس نیست جز این ، و برای من حکایت از یک تغییر کلی و زیاد در جزییات نظر شما دارد. و این تنها مثل افزایش نیم ستاره به فیلمی 4ستاره ای است؛ آنهم برایم نشان از تغییر موضع در جزییات تحلیل دارد

    پاسخحذف
  10. به نیما

    حق با شماست! توضیحش در حد کلیات در پست بعدی آمده ... همچنانکه شما هم اشاره کرده‌اید بحث بحث جزئیات است و امیدوارم زودتر فیلم را ببینید. آن وقت می شود بیشتر در موردش صحبت کرد

    پاسخحذف
  11. همین الان از دیدن "یک مرد جدی" فارغ شدم. به طریق وحشت‌ناکی گیرا بود! اتفاقا من هم به شدت قبول دارم که این فیلم به شدت کوئنی است (در کنار "بارتن فینک") و از جنبه‌های بسیاری، آن اعماقِ ذهن کوئن‌ها را برای‌مان رو می‌کند. نشانه‌های‌اش هم در فیلم کم نیستند. از چیزهای ظاهری مثل موهای مجعد و عینک لارنس بگیر که بدجور به قیافه‌ی برادرها نزدیک است تا مسئله‌ی یهودیت و بحران میان‌سالی و مشکلات زناشویی و ... و باز هم برادرها به شیوه‌ی محشرشان همه چیز را طوری هجو می‌کنند که در کنار خنده‌ی تلخ، تفکری هم می‌آید.

    به نظر من هم این فیلم خیلی بیش‌تر از این‌ها باید تحویل گرفته شود و درباره‌اش بحث و گفت‌وگو شود...


    من که فید وبلاگ‌تان را در گوگل‌ریدر دنبال می‌کنم متوجه نشدم که تغییر قالب داده‌اید. قالب جدید مبارک! با وجود این‌که آبی را دوست دارم نمی‌دانم چرا قالب قبلی بیش‌تر به من می‌چسبید! البته شاید به گذر زمان برای عادت کردن نیاز داشته باشم!

    موفق باشید!

    پاسخحذف
  12. مممنونم مسعود جان
    خوشحالم که فیلم رو دوست داشتید. در مورد قالب جدید هم امیدوارم پس از یک مدت بهش عادت کنید :)

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار