در زمین، در دریا، در هوا … و در تو

درختِ زندگی


درختِ زندگی (2011 – ترنس مالیک)½****

A song of the rolling earth, and of words according,
Were you thinking that those were the words, those upright lines?

those curves, angles, dots?
No, those are not the words, the substantial words are in the ground
and sea,
They are in the air, they are in you.

[Walt Whitman, Leaves of Grass, BOOK XVI]


پرسه‌های نخستین/پراکنده پیرامون ماجراجویی تازه‌ی مالیک

سیال همچون آبِ روان، آرام و پیوسته همچون نسیمی که پرده‌های خانه را به رقص وامی‌دارد و گذرا همچون پروانه‌ای که در دستِ مادر می‌نشیند و به آنی می‌گریزد – جست و جوهای سینمایی ترنس مالیک حالا در درخت زندگی آرام می‌گیرد، در فیلمی که همچون سرمنزل، همچون مقصدِ نهایی جلوه می‌کند. که خود دربردارنده‌ی نکته‌ای کنایه‌آمیز است: پیرِ عزلت‌نشینِ سنمای آمریکا که با فاصله‌های شش و هفت‌ساله فیلم می‌ساخت (تازه بی‌اشاره به آن بیست سالِ معروف) حالا و درست پس از این فیلم، پروژه‌ی دیگری را آغازیده و غریب اینکه از آن نخست در گوشه و کنار (اما حالا تایید نشده) با نامِ تدفین یاد شده بود. …. درخت زندگی چکیده‌ی سینمای اوست - همچون یک جمع‌بندی، دربردارنده‌ی جوهره‌ی همه‌ی آن نیروهای فرمی و لایه‌های تماتیکی  که پیشتر در سینمای او (و به گونه‌ای مشخص در سه فیلمِ پیشین) حاضر و جاری بودند - خواست رسیدن به گونه‌ای داستانگویی سیال که همچون جریان ممتد تصاویر پیوسته و یکسره باشد، رها از علت‌ها و معلول‌ها، رها از بالا و پایین، رها از کوچک و بزرگ. همچونِ خاطره‌های کودکیِ جان‌گرفته در ذهنِ جک (شان پن) که هم‌هنگام‌ با خاطره‌های ذهنی بزرگتر (خداگونه‌تر؟) از حادثه‌هایی ازلی-ابدی در مقیاسِ آفرینش پیونده خورده‌اند.
جست و جوهای سینمایی ترنس مالیک حالا در درخت زندگی آرام گرفته است، همچون قهرمانانش که گویا برای نخستین بار جایی سکنا گزیده‌اند: قهرمانانِ چهار فیلمِ پیشین مالیک آنگونه که آدریان مارتین بارنماینده یکسره در آوارگی، در گونه‌ای گریز، در جستجوی مکانی برای اسکان، برای استقرار بودند – حالا چیزی تازه رخ می‌دهد، آنها جایی قرار یافته‌اند، در یک «خانه». فیلمِ تازه در یکی از عمیقترین لایه‌هایش در بابِ این «خانه»، در بابِ «زیستگاه» است. اما دیداری دوباره و دقیق‌تر حکایت از بحرانی شدن این مضمون در این فیلمِ تازه می‌کند: این «خانه»‌‌ای است که محلِ زندگی بود، خانه‌ای که می‌توانست محلِ زندگی باشد. چه بر سرِ آن خانه رفت؟ داستان پدر، مادر و برادرها چه بود؟ کدام لحظه‌ بود که شکافی رخ داد که همه چیز را برگشت‌ناپذیر کرد؟ درخت زندگی همچون مویه‌ای بر آن خانه‌ی از دست رفته نیز هست و از این نظر در یکی از عمیقترین لایه‌هایش بازگشتی دوباره است به مضمونِ «غربت» در فیلم‌های پیشین.
خانه مکان است و مکان در فیلمِ مالیک با زمان در پیوند است. او هم پیوستگی را می‌بیند و هم گسست را، و به درست‌ترین بیان گسست‌ها و جدایی‌ها را در دلِ یک پیوستگی بی‌کران. همان پانزده دقیقه‌ی شگفتِ نخستین با برش‌های دور از انتظار و تغییرِ مدام نماهای POV (یکی از) کلید(های) دیدنِ فیلم را پیش می‌نهد و سامانِ چند صدایی آن را با راوی‌های متعددش آشکار می‌کند. حرکت به سوی این سیلانِ پیوسته بین نظرگاه‌ها/راویانِ متعدد - از کوچکترین مقیاس تا بزرگترین – یکی از جاه‌طلبی‌های نهفته در بنیانِ فیلم مالیک است؛ در فیلمی که با جاه‌طلبی‌های بسیار شکل گرفته است. اما اگر چند خراشِ معدود، چند نقطه‌ی آسیب‌پذیر کوچک (به طورِ مشخص در یکی دو فصلِ پایانی) بر پیکره‌ی زیبایی شکل داده شده توسطِ مالیک به همراهی (بیش از همه) فیلمبردارش امانوئل لوبسکی محسوس باشد، از اینجاست که مالیک به تمامی به تصویرها و بیانِ موجزش که جهانی را تکه‌تکه بنا می‌کند اعتماد نکرده است – اما شاید نیز او بی‌راه نبوده، تا همین‌جا صدای خیلی‌ها را درآورده است.
***
حمله‌های بسیاری که این روزها به فیلم شده از نظرگاه‌های بسیار آموزنده‌اند: از طرح این که مالیک فیلم را با مستندی برای نشنال جئوگرافی اشتباه گرفته (به خاطر دوازده/سیزده دقیقه‌ای که پیوندی عمیق با کلیتِ فیلم دارد؟)، تا خنثی خواندنِ فیلم در جهت(ن)‌گیری سیاسی‌اش (ولی چرا باید فیلم‌ها را بر اساسِ چیزی که قرار نبوده باشند دید؟) تا انتقادها از طرح تدوینی و شیوه‌ی روایی فیلم (بله مالیک نگاهی یگانه به «لحظه»، جداسازی متعارفِ «صحنه»‌ها از هم و به ویژه مفهومِ «پیوستگی» دارد). این گناهِ مالیک نیست که در اتصال سه نما به هم می‌تواند چنان تصویرها را از لایه‌های حسی/مضمونی متعدد انباشته کند که برای بسیاری فیلمسازانِ دیگر صد دقیقه زمان لازم باشد که آن‌ها را بنا کنند (شاید آن هم بی‌توفیق)، اما گناهِ ما هست اگر با نگاه های شتابزده در پی «قضاوت»های سریع باشیم.  اما مگر این چیزی تازه در موردِ فیلمی از مالیک است؟ سالِ 1978 به یاد می‌آید و واکنش‌های منتقدانِ شاخصِ آن روز به روزهای بهشت: اندرو ساریس، دیوید تامسون و بیش از همه پالین کیل که نوشته بود «درختِ کریسمسی خالی برای آویختن استعاره‌های ابلهانه». بسیار گفته شده (از جمله در ایران) که سبکِ نوشته‌های پالین کیل آموزنده است، و این خود یکی از بهترین نمونه‌هاست.
***
این فیلمی نیست که نوشتن در قالبی کوتاه در موردش به کاری بیاید. این بیشتر یک واکنشِ نخستین است تا زمانی که فیلم بیشتر دیده شود و فرصتی برای گفتگوی بیشتر بر سرِ آن فراهم آید، از زبان سینمایی مالیک تا مجموعه‌ای از لایه‌های ارجاعی‌اش (از کتابِ ایوب تا آئینه‌ی تارکوفسکی – چه زیبا بود بازیابی مادرِ فیلم تارکوفسکی در اینجا). بیم آن می‌رود که در جاهایی همچون ایران پیچیدگی و زیبایی فیلم قربانی تفسیرهای خنثای «معنویت‌گرایانه» شود، اما تا همین‌جا بحث‌های جذابی به انگلیسی سرِ فیلم شکل گرفته است. خواننده‌ی کنجکاوتر را ارجاع می‌دهم به مجموعه یادداشتهای کوتاهِ ریورس شات، مطلبِ مقدماتی ایگناتی ویشنوتسکی در Mubi، «رقص با شیطان» نوشته‌ی قابلِ‌توجهِ استوارت کلاوانس در Nation، گفته‌های روشنگرانه‌ی امانوئل لوبسکی در موردِ سبکِ کارِ مالیک در شماره‌ی تازه‌ی سایت اند ساوند  … و مطلبِ کنت جونز که برای خواندنش در شماره‌ی آتی فیلم کامنت لحظه‌شماری می‌کنم.
***
لحظه‌ای کوتاه است. پدر برای مدتی خانه را ترک کرده است. غیابِ پدر فرصتی است برای سه پسر برای سرخوشی، برای خودباشی، برای به هم ریختنِ خانه. آسان نیست مقاومت در برابرِ تسلیم نشدن به جادوی جاری نهفته در آن. درخت زندگی که از جمله فیلمِ «لحظه‌ها»ست، انباشته از این لحظه‌هاست.

نظرات

  1. سلام آقای مرتضوی

    یه درخواستی دارم که شاید چندان به مذاقتون خوش نیادولی مطرح می کنم، امکانش هست که یه بیوگرافی از خودتون بگید. شاید این خواسته بر خورنده و اطلاعاتی - حراستی جلوه کنه در نظرتون. اما به نظرم بد نیست برای مخاطبانتون همچین کاری کنید البته میدونم که هر کی دوست نداره میتونه نخونه وبلاگه شما رو. خیلی جاها رو گشتم اما چیزه به درد خوری پیدا نکردم. یکی از دوستان می گفت شما پسر مجید اسلامی هستید.
    دوم اینکه الان در میان منتقدان فیلم چه ادمایی بیشتر نظرات و تحلیلاشون در اروپا و آمریکا موجه تره. چون ظاهرا شما خارج از ایرانیدو بهتر با جریانات سینمایی روز ارتباط دارید. مثلا تو ریوینویس ها و همچنین در مورد تحلیلگران جدی فیلم.
    در ضمن براتون امکان داره چند تا سایت و چند نفر منتقد جدی انگلیسی رو که رو نت بشه کاراشونو خوند معرفی کنید. ممنون

    پاسخحذف
  2. فيلم را كه هنوز نديده‌ام... نمي‌دانم كي مي‌توانم ببينم ولي خب مي‌توانم حدس بزنم چه كار كرده است اين استاد مرموز بر پرده سينما...

    پاسخحذف
  3. بسیار خوشوقتم که نوشته خوب شما را درباره این فیلم عالی خواندم. من نگاهی غیر فنی و احساسی به این فیلم داشته ام که صمیمانه آن را با شما در میان میگذارم.

    پاسخحذف
  4. به ناصر

    راستش در مورد بیوگرافی اگر چیزی نبوده دلیلش این است که واقعا چیز قابل ذکری نیست. این را می توانم بگویم که کار و رشته ی تحصیلی من فرسنگها دور است از سینما. دارم در یک دانشگاه آمریکایی در یکی از رشته های مهندسی ادامه تحصیل می دهم. همین!

    از نقدهای خوب همیشه آموخته ام که چطور فیلمها را بهتر ببینم. در میان ایرانی ها از مجید اسلامی بسیار آموخته ام (هم از نوشته هایشان، هم از ترجمه ها و نویسندگانی که معرفی کردند و هم از کلاسهایشان). کامبیز کاهه و کیومرث وجدانی دو منتقد دیگر ایرانی هستند که برایم مهمند. و متاسفانه هیچکدام الان فعال نیستند و آقای اسلامی به فعالیت محدود وبلاگی بسنده کرده اند.

    بحث نوشته های انگلیسی زبان مفصل است و جوابی مفصلتر از یکی دو سطر می طلبد. شاید لینکهایی که در وبلاگ معرفی کردم نشان دهند که چطور سلیقه ای برایم مهمتر است. اگر دنبال ریویو بر فیلمهای روز هستید "ریورس شارت" ریویوهای خوبی دارد و اگر دنبال تحلیل نوشته های کسانی چون کنت جونز، دیوید بوردول، تحلیلهای مجله هایی چون فیلم کوارتلی، مقاله های وبسایت کرایترین، ... نمونه های قابل توجهی هستند.

    پاسخحذف
  5. به مهدی فهیمی:
    امیدوارم به زودی فیلم برسد به ایران

    به مسعود:
    ممنون از لطفت و چند سطری نوشتم در وبلاگت

    پاسخحذف
  6. ممنون وحید جان

    بی صبرانه منتظر دیدن فیلم هستم.

    وحید جان، حدس می زدم که رشته ات مهندسی باشد، به نظرم بر نوع نگاهت (که البته برای من بسیار جذاب است، رشته خودم هم مهندسی است) بر فیلمها به نوعی تاثیر گذار است...

    و اما نظرت در مورد "خظ باریک قرمز" چیه؟ چون در وبلاگ نامی از این فیلم تا حالا ندیده ام...

    ممنون

    پاسخحذف
  7. سعید،
    «خط قرمز باریک» را هم بسیار دوست دارم. فکر می کنم می شود این طور گفت که زبان سینمایی ترنس مالیک فیلم به فیلم پیچیده تر و خاصتر شده است.

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار