دیدار اول با آدمکش

 

آدمکش (هو شیائو شین، ۲۰۱۵) – ***** 

 

همچون هر استادکار بزرگ دیگری در نقطه‌ی کمال آفرینشش، برای هو تنها اشاره‌ای کوچک کافی است. او فیلمی می‌سازد که همچون نسیم به آرامی عبور می‌کند و گوشه‌کنار را پُر می‌کند. اینجا نه‌چیزی برای جلوه‌فروشی هست، نه برای ضرب شست نشان دادن، نه خود را به آب و آتش زدن و نه حتی «زیبایی به‌خاطر زیبایی». نظیر، و در کنارِ، بهترین فیلم‌های دیگر هو ــ شهر اندوه، استاد عروسک‌گردان، خداحافظ جنوب، خداحافظ، گل‌های شانگهای و پرواز بادکنک قرمز ــ  آدمکش نیز اشتیاق به «داستان‌گفتن» را با پیشبردِ «فضایی» رابطه‌ها، تاریخ‌ها و پس‌زمینه‌ها جایگزین می‌کند: ما ذره‌ذره به درون مکان‌ها هل داده می‌شویم، نظاره می‌کنیم، بخشی از تجربه می‌شویم و بعد «داستان» ساخته می‌شود. با هو داستانِ پیچیده وجود ندارد ــ خوب یا بد، داستان‌های پیچیده به فیلمسازان دیگری تعلق دارند ــ آنچه هست داستان‌های ساده‌ای است که، به شیوه‌ای که به آن عادت نداریم، ارائه می‌شود. و این البته برای هو در دل یک برنامه‌ی مشخص ــ استتیک و تماتیک ــ معنا می‌یابد. در آدمکش فاصله‌ها و موقعیت مکان‌های متفاوت داخلی، با حذف تقریباً کامل نماهای معرف و میانی، از تماشاگر دریغ می‌شود تا احساسی فشرده و چگال و همزمان «بیرونی» از آدم‌ها، اندرونی‌ها و در نتیجه زمانه‌ی تاریخی‌ای که از دست رفته تجربه شود (نظیر شهر اندوه)، رئالیسم مکان بخش مهم پروژه‌ی بازنمایی تاریخی می‌شود، همان تاریخی که شیوه‌ی نمایشش خود بخشی از مسأله است (نظیر استاد عروسک‌گردان)، سکون و سکوتِ پیش‌زمینه و پس‌زمینه هوشمندانه و به‌زیبایی خشونتی را که بایسته‌ی «ژانر» است در خود حل می‌کند و به تأملی شاعرانه بر آن تبدیل می‌شود (نظیر خداحافظ جنوب، خداحافظ)، زمان با انبوهی از حذف‌های روایی به تجربه‌ای آبستره و استاتیک بدل می‌شود (نظیر گل‌های شانگهای) و سرانجام با چرخش میان POVهای متفاوت، فیلم همزمان دو نگاه متفاوت درونی و بیرونی به یک موقعیت را محک می‌زند (نظیر پرواز بادکنک قرمز). شاید بشود گفت که زمان طولانیِ ساخت که فرصت تأمل بسیاری را به فیلمساز داده، در عمل «جمع‌بستی» از تجربه‌های مختلف او را کنار هم گردآورده است؛ هر گوشه‌ای از «دوره»‌های متفاوت هو را اینجا می‌توان رصد کرد. نتیجه احضار جهانی از دست‌رفته است که در تمامیتش به تجربه درمی‌آید، نقب‌زدنی است به دل مجموعه‌ای از رابطه‌ها، خیانت‌ها، دادوستدها از چشم ناظری بیرونی که اینجا همان «آدمکش» است (نگریستی به درون آینه)، نمایش خشمی فروخورده است که بی‌صدا جاری می‌شود، تأملی است بر تجربه‌ی عشقی که هیچ‌گاه فرصت رخ‌دادن پیدا نمی‌کند و تازه تنها می‌تواند بود یا نبود خود را معنا کند، جستاری در زیبایی طبیعتی است که خشونت آدمی را نظاره می‌کند و آرام و پابرجا ادامه می‌دهد، و سرانجام غصب‌کردن جسورانه‌ی یک قصه‌ی آشنای تاریخی است و تبدیلش به روایت مدرن روحی ناهمخوان با زمان که ‌جایی برایش نیست مگر آنکه در تنهایی آنقدر به خود بنگرد تا سرانجام محو شود، در دل دشت، کوه و تاریخ … و این آن فیلمی است که بارها خواهمش دید.

نظرات

  1. سلام آقای مرتضوی
    برای بیننده‌ای که تا حالا فیلمی از هو شیائو شین ندیده (و به بسیاری از کارهاش دسترسی داره) پیشنهاد می‌کنید با چه فیلمی شروع کنه؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. پیشنهاد می‌کنم اول «پرواز با بادکنک قرمز» را ببینید. فیلمی است که «دشواری» فیلم‌های دهه‌ی نودش را ندارد اما بخش مهمی از ویژگی‌های سینمای هو را نشان می‌دهد. بعد «مامبوی هزاره» را (به دلیلی مشابه) و بعد شاهکارهای دهه‌ی نودش را: «مردان خوب، زنان خوب»، «گل‌های شانگهای» و «خداحافظ جنوب، جنوب» را. چنین ترتیبی باعث می‌شود به‌تدریج با مؤلفه‌های سینمایش آشنا شوید ...

      حذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار