جهان به روایتِ بلا تار

اسبِ تورین که به روایتی آخرین فیلمِ فیلمساز بزرگ باقی خواهد ماند.

بینشِ کل‌نگر و جهان‌بینیِ هنرمندانِ بزرگ بارها به سادگی مخاطبان را سراسیمه می‌کند. برای پذیرا شدنِ شیوه‌ای که هنرِ بزرگ جهان را در تمامیتش می‌بیند، باید آن بخش از تجربه‌ی زیسته‌ی محدودِ خود، که چنان رویکردی با آن نمی‌خواند، را کنار بگذاریم،  چرا که جهان را به سختی می‌توان با تنها یک جمله‌ی ترکیبی توصیف کرد. بیشترِ اوقات درمی‌یابیم که این چیزها نیستند که وادارمان می‌کنند تا درونِ یک سیستمِ یکپارچه طبقه‌بندی‌شان کنیم، که این ماییم که می‌کوشیم چیزها را از سرشتِ رنگارنگ، مبهم و تصادفی‌شان محروم کنیم تا نامی به آن‌ها بدهیم. هنرمندانِ کوچک که از جهان می‌گویند، اما کم، [در بُعدی] کوچک فکر می‌کنند و به همین دلیل به پراکندگیِ بنیادیِ نهفته در هر چیز وفادارترند. هنرمندانِ بزرگ، اما در مقابل، خواست و نگرش‌شان را به تمامیتِ جهان می‌کشانند. اما دقیقا همین نخوت است که راهی را برای مخاطب می‌گشاید تا هر چیز را چنان کشف کند که بیننده‌ی گرفتار در پراکندگی و هرروزگی نمی‌تواند آن را ببیند. به هر چیزِ تنهایی می‌توان از بی‌نهایت راه نزدیک شد. در این بی‌نهایت‌بودگی همه‌ی آنچه که می‌بینیم این است که نمی‌توان چیزها را یکپارچه کرد، که ما بسیار برای آن کوچک‌ایم. ساده‌ترین و بیش از همه کاربردی‌ترین روش این است که چیزها را بر اساسِ کارکردشان طبقه‌بندی کنیم. آنچه که از این طریق به دست می‌آوریم این است که یک چیزِ تنها به ناگاه تفسیرپذیر می‌شود – اما تنها از چند چشم‌اندازِ معدود، چرا که جنبه‌های دیگر بی‌اهمیت به نظر می‌رسند. ما به صورتِ معمول متوجه چیزهایی که کاربردی برای ما ندارند نمی‌شویم.

اما هنرمندانِ بزرگ کارکردی نمی‌اندیشند و چیزها را بر اساسِ کاربردشان طبقه‌بندی نمی‌کنند. در نتیجه از طریقِ رویکردی غیرِکارکردی است که وادارمان می‌کنند تا جهانی را ببینیم که پیشتر ندیده بودیم. همه‌ی هنرمندانِ بزرگ اغراق می‌کنند، اما این اغراق نیست که از آن‌ها هنرمندی بزرگ می‌سازد. چیزی که هنرمندِ بزرگ را می‌سازد این است که به رغمِ این اغراق و بزرگنمایی ما همچنان جهان را [در آن] بازمی‌شناسیم – این تجربه‌ای تکان دهنده است. پس اغراق دیگر اغراق نیست. نمی‌توان گفت که چه‌وقت و چگونه این تجربه متولد می‌شود، حتی معلوم نیست چه‌وقت به تمامِ مخاطبانش منتقل می‌شود (فراموش نکنیم که در موردِ اغراق صحبت می‌کنیم). این پارادوکسِ هنرِ بزرگ است. هنرِ بزرگ نه فقط فرم که همچنین رازِ یک دوره‌ی مشخصِ زمانی نیز هست. در نتیجه امکان دارد که در دوره‌ای هیچ اثرِ هنری بزرگی متولد نشود – نه به دلیلِ نبودِ ذوق، که شاید به دلیلِ نبودِ ایمان، خستگی یا نبودِ حساسیت به یک نگرشِ جهانی در دوره‌ای مشخص.
راهِ بلا تار به سوی هنرِ بزرگ نمونه‌ای است نشانگر برای این که چگونه کسی می‌تواند از آن وفاداریِ اغراق‌نشده‌ی استادانِ کوچکِ غرق شده در پراکندگی فراتر رود. …

چقدر آرزوی خواندنِ این مقاله را داشتم: جهان به روایتِ بلا تار. چند سال پیش که تازه با نامِ بلا تار آشنا شده بودم جاهای متفاوتی از این نوشته سخن به میان آمده بود و به آن ارجاع داده شده بود؛ مقاله‌ای که در سالِ 2001 در مجارستان، به انگلیسی، منتشر شده بود. بالینت کواچ، نویسنده‌ی مجار که پیشتر کتاب‌هایی در موردِ تارکوفسکی، موجِ نوی فرانسه و اکسپرسیونیسمِ آلمان نوشته است، اینجا از پس زمینه‌ای که سینمای بلا تار در متنِ آن متولد می‌شود، از فیلم‌های اولیه و شباهت‌ها به کارهای دیگران، برای نمونه فاسبیندر، شروع می‌کند، «اما بلا تار تا قبل از 1982 فیلمی از فاسبیندر ندیده بود که نشان می‌دهد چطور فیلمسازانی با دغدغه‌های مشابه در گوشه‌کنارِ دنیا، مستقل از هم، می‌توانند به راه‌حل هایی مشابه برسند»، تا بعد به آشنایی تار با نویسنده‌ی بزرگِ مجاری، لاسلو کراسناهورکای، برسد، نویسنده‌ای که دو فیلمِ تانگوی شیطانی و هارمونی‌های ورکمایستر برداشتی آزاد از دو رمانِ او هستند و این که چگونه رمان‌های او برای حل مساله‌ی «زمان» ایده‌ای کلیدی را به فیلم‌های بعدیِ تار می‌آورند … نوشته‌ی کواچ که نسخه‌ی آنلاینش همین تازگی‌ها در وبسایتِ KinoKultura منتشر شده، و گویا نسخه‌ای به‌روز شده‌تر از آن نوشته‌ی سال 2001 هم هست – چرا که مردی از لندن را نیز در تحلیلِ خود دارد - هنوز یکی از روشنگرترین نوشته‌ها در موردِ سینمای فیلمساز‌ِ بزرگِ مجاری‌ست. خودِ وبسایتِ KinoKultura نیز که در اصل به سینمای روسیه اختصاص دارد، از نظرِ نوشته‌ها و تحلیل‌ها در موردِ سینمای معاصرِ روسیه چیزِ بسیار کمیابی است. … «فیلمِ بلا تار اثری از یک هنرِ بزرگ بود که در دهه‌ی نود تنها توسط چند فیلمسازِ معدود عرضه می‌شد - نظیرِ عباس کیارستمی …».         

نظرات

  1. مثل همیشه ممنون وحید عزیز. من برای اولین بار است که از وجود همچین موجود نازنینی مطلع می شوم. به شدت علاقمند شدم فیلمی از او ببینم. راستی می خواستم بگویم اینکه فیلمهایی را در سمت راست، با لینک و امتیاز معرفی می کنی، بسیار مفید است. فقط با توجه به عدم اکران عمومی خیلی از آنها، چطور می شود آن ها را دید؟ آنلاین؟ کتابخانه؟ زبانم لال (!) دانلود؟ چطور؟ متشکرم.
    پیروز باشی

    پاسخحذف
  2. لطفن چند نوشته ی قابل دست رس درباره ی سینمای کیارستمی معرفی کنید.

    ممنون

    پاسخحذف
  3. مسعود،

    وقتی ایران بودم طبعا دانلود تنها راه دسترسی به این فیلم‌ها بود ولی الان آخرین راه است. مثلا تعریف «آتنبرگ» را شنیده بودم ولی تا ظاهر شدنش روی DVD یا روی پرده زمانی طول می‌کشید پس از آخرین حربه استفاده کردم!ولی عموما این جور فیلم‌ها را در جاهایی مثل آمریکا و کانادا در نمایش‌های ویژه در سینماتک‌ها، جشنواره‌ها یا دست‌آخر روی DVD می‌شود دید. مثلا «گای و مدلاین ...» همین یکی دو ماه پیش روی DVD‌ عرضه و به سیستم نت‌فلیکس هم وارد شد.

    پاسخحذف
  4. منصور،

    از آن‌هایی که الان یادم می‌آید، این‌ها را می‌توانم پیشنهاد کنم:

    مقاله‌ی مهرناز سعید وفا:
    http://www.sensesofcinema.com/2002/great-directors/kiarostami/

    گفتگویی بین رزنبام و سعیدوفا:
    http://www.sensesofcinema.com/2001/17/kiarostami_authors/

    یادداشتی از آدریان مارتین:
    http://www.16-9.dk/2004-02/side11_inenglish.htm

    تحلیل خواندنی مایکل سینسکی بر «کپی برابر اصل»:
    http://mubi.com/notebook/posts/love-streams-abbas-kiarostamis-certified-copy

    تحلیل خوب دیگری در مورد «کپی برابر اصل»:
    http://www.slantmagazine.com/house/2010/10/new-york-film-festival-2010-certified-copy/

    پاسخحذف
  5. خیلی ممنون بابت معرفی لینک ها

    پاسخحذف
  6. نوشته تان مثل همیشه خوب است. من این چند فیلم آخر بلا تار را دیده ام ولی خواندن نوشته شما و نوشته کواچ هیجان دوباره ای در من ایجاد کرد که شاید باعث شود بالاخره بعد از مدتی باله شیطانی را بگیرم از نتفلیکس و ببینم

    پاسخحذف
  7. ممنون علی جان از لطفت. بله «تانگوی شیطانی» یا به قول شما باله شیطانی فیلم بزرگی است ...

    پاسخحذف
  8. سلام
    عجیب است که سینما دوستان بسیاری بلا تار را می شناسند اما از پیشینیان اش در شرق اروپا مخصوصا از هموطن خودش مانند یانچو-که تار را می توان ادامه دهنده ی همان فرم سینمایی دانست مخصوصا در فیلم های متاخرش-شناختی ندارند.در صورتیکه بر فیلم های هردو فیلمساز همان فضا و اتمسفر سرد و یخزده-هرکدام به دلایل اجتماعی،سیاسی زمانه ی خود-حکم فرماست.می خواستم بگویم که چه خوب است که دراین میانه ی هیاهوی سینمای بلاتار در فضاهای هنری سینما از کسانی چون یانچو هم یاد شود
    با تشکر

    پاسخحذف
  9. عجیب است که علاقه مندان سینما نام بلاتار را شنیده اند و چند فیلمی از او دیده اند اما از پیشینان اش در شرق اروپا خبری ندارند به طور خاص می توان به هموطن تار یانچو اشاره کرد که سینمای تار رااز نظرگاه فرم می توان ادامه دهنده ی راه یانچو دانست هر چند که از نظر مضمونی هرکدام در زمانه ی خویش اند-هر چند که سردی حاکم بر فضای فیلم های هر دو فیلمساز به دلایل سیاسی،اجتماعی شان شباهت هاشان را باز هم بیشتر می کند-فقط خواستم بگویم که در این هیاهوی سینمای هنری تار خوب است که از کارگردانانی چون یانچو هم یاد کنیم

    پاسخحذف
  10. وحید عزیز وقت به خیر

    نظرت درباره ی مصاحبه ی اخیر گدار با گاردین (http://www.guardian.co.uk/film/2011/jul/12/jean-luc-godard-film-socialisme) چیست؟

    پاسخحذف
  11. سلام وحید عزیز،
    ترجمه ای گذاشته ام درباره فیلم کانادایی (کبکی) "آتش سوزی ها"، نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی امسال. خوشحال می شوم سری بزنی و اگر فیلم را دیده ای، نظرت را بگویی. ممنون

    پاسخحذف
  12. به فیلمآرتیک:

    یانچو فیلمساز مهمی است و باید که بیشتر دیده شود و بیشتر از این در موردش نوشته شود. اما نمی دانم این هیاهوی سینمای بلا تار که می گویید چیست؟ این چه هیاهویی است که بعد از این همه وقت هنوز دو مطلب در موردش در مجله های فارسی (اگر بحث را به آنها محدود کنیم) چاپ نشده است؟

    و جالب است که تا آنجا که می دانم علاقمندان بلا تار با سینمای یانچو غریبه نیستند ...

    پاسخحذف
  13. فرید عزیز،

    گدار این حرفها را پیش از این هم به گونه های مشابه گفته بود. خب اگر بحث محدود به مضمون این حرفها باشد من چنین نگاهی ندارم هرچند می پذیرم فیلم و رسانه و نقش مولف در آن در دنیای امروز پیچیده تر شده است. اما جالب است که شباهت غریبی بین این ایده ها و «فیلم سوسیالیسم» می یابیم که امیدوارم با نوشتن متنی در مورد این فیلم این نکته را بیشتر باز کنم ...

    پاسخحذف
  14. مسعود جان،

    ممنون ازت. یادم رفت بپرسم خود تو فیلم را چطور دیدی؟ خوب بود؟

    پاسخحذف
  15. وحید عزیز اگر نظرم را در یک جمله بخواهم بگویم، فیلم خوبی است بر اساس نمایشنامه ای از یک مهاجر لبنانی تبار. اینکه کجاهایش اذیت می کند، یا به قول منتقدان "در نیامده" را شاید بهتر باشد بگذاریم بعد از اینکه فیلم را دیدی. راستی یک سوال ترجمه ای هم دارم که ممنون می شوم اگر راهنمایی کنی: در نقد های فرانسوی زبان ترمی هست به نام Le film choral که به فیلمهایی اطلاق می شود با شخصیت های اصلی بیشتر از یک نفر مثلا چهار پنج نفر، که آنها می توانند در روایت های موازی و کاملا مستقل از هم باشند یا در زمان یا مکان مشخصی با هم برخورد هم داشته باشند. می شود این فیلمها را مثال زد: بابل ، پالپ فیکشن ، ساعتها و ... می خواستم بدانم معادل فارسی این اصطلاح چیست.ممنون

    پاسخحذف
  16. مسعود جان،
    من مطمئن نیستم ترجمه‌ی فارسی مناسبی برای این اصطلاح وجود داشته باشد. در انگلیسی این ژانر را به "Ensemble film" هم خوانده‌اند. من شخصا تعبیر دیگری را که در انگلیسی دیوید بوردول و نویسندگان دیگر به کار بردند ترجیح می‌دهم "parallel narrative films" که ترجمه‌اش می‌کنم «فیلم‌های روایت‌موازی». هر یک از دو تعریف را می‌توانیم به کار ببریم ...

    پاسخحذف
  17. سلام وحید جان،
    ممنون بابت راهنمایی. راستی "سالی دیگر" رادیدم آنهم چند بار، مطلبی درباره اش نوشته ام که خوشحال می شوم سری بزنی.

    پاسخحذف
  18. سلام
    مجلات فارسی زبان که وضعیت خوبی ندارند(نوشته تان با تیتر بیرون از حصار آرامش)منظورم این بود که در وبلاگ قوی ای مثل وبلاگ شما چند پست مفصل درباره ی تار هست اما خبری از یانچو نیست(هرچند که ممکن اشکال مسخره ای به نظر بیاید چون در اینصورت باید به لیست بلندی از کارگردانانی که دراین وبلاگ مطلبی درباره شان نیست اشاره کرد)
    .من از علاقه مندان سینما گفته بودم نه علاقه مندان تار.هرچند که قبل دارم لحنم زیادی ژورنالیسیتی بود....

    پاسخحذف
  19. راستی درباره ترجمه مقاله رابین وود که در پست قبلی کامنت گذاشته بودم... می خواستم خبر بگیرم چون ترجمه اش را شروع کرده ام....

    پاسخحذف
  20. متوجه منظورتان هستم. نوشتن مطلبی در مورد یکی از فیلم های یانچو مدتها بود که در ذهنم بود. اما عملا همانند چندین و چند پروژه‌ی دیگه فعلا فقط در حد ایده متوقف مانده است (بماند که بیشتر در وبلاگ کوشیده‌ام فیلمسازان معاصر را پوشش دهم) ...

    در مورد ترجمه هم کارتان را ادامه دهید. تا آنجا که می دانم فعلا کسی ترجمه اش نکرده است ... در نهایت هم فکر می کنم اشکالی هم ندارد از این جور مطالب بیش از یک ترجمه باشد (مگر این که کسی اجازه‌ی رسمی از نویسنده/ناشر داشته باشد)

    پاسخحذف
  21. سلام وحید جان
    اگر فرصتی داشته باشی می خواستم نوشته ای را جهت اظهار نظر برایت بفرستم. امکان دارد ایمیلی معرفی کنی؟ ممنون

    پاسخحذف
  22. سلام مسعود جان

    این آدرس ایمیل من:
    v.mortazavi@gmail.com

    پاسخحذف
  23. تیتر رو طبق معمول دوست داشتم...

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار