سروصداهای همسایگی

 

سروصداهای همسایگی (کلبر مندونسا فیلو، ۲۰۱۲)

 ****

 

صرف گفتنِ اینکه نخستین فیلم بلندِ کلبر مندونسا فیلو، منتقدِ سابقِ بزریلی و سازنده‌ی چندین فیلم مستند و کوتاه، «ژانرِ» فیلم‌های آپارتمانی، که ظاهراً در همه‌جا و از جمله در ایرانِ خودمان گونه‌ای جاافتاده و پرطرفدار است، را چندین و چند قدم به پیش می‌راند بعید است به‌تنهایی حق مطلب را در مورد این فیلمِ کوچک و بی‌ادعا اما بغایت باهوش و عمیق ادا کند. چه سروصداهای همسایگی با ساختمانِ مینیاتوری‌اش، با جادادنِ لایه‌‌لایه‌ی هراس‌های فردیِ آدم‌هایش در میانِ مصائبِ ناشی از همزیستیِ گروهی، با نگاهِ عریان و دقیقش به پراکندگی‌های ناگزیرِ طبقاتی و سرانجام با ترکیبِ همه‌ی اینها در دلِ «امواجی» از گذشته که به گونه‌ای ناپیدا اما حاضر زندگی‌های اکنون را به ارتعاش در‌آورده‌اند، هدفی جاه‌طلبانه‌تر را نشانه گرفته است. دستاوردِ اصلی اما بی‌سروصدای سروصداهای همسایگی در فهمیدن (و بعد یافتنِ محملی سینمایی برای) این نکته است که «امواجِ» گوناگونی که همسایگانِ همیشگی و ساکنانِ دیواربه‌دیوارِ این «ژانرِ» آشنا را به‌هم پیوند می‌دهند چگونه خود در ترکیبی پیچیده همدیگر را تقویت، تضعیف یا خنثا می‌کنند. از اینجاست که فیلم می‌تواند به زیبایی و سادگی میانِ پارس‌های سگی در بیرون که خوابِ شبانه را مختل می‌کند و صدای یک ماشینِ لباس‌شویی که به کارِ خودارضاییِ زنی می‌آید و صداهای پخش‌شده در سینمایی که امروزْ متروک شده ولی در خاطره‌ی یکی از کاراکترها جان می‌گیرد رفت‌وآمد کند. فیلمِ مندونسا فیلو اولین فیلمی نیست که اهمیتِ سروصداهای همسایگی را شنیده، اما به یقین یکی از نادر فیلم‌هایی است که کوشیده با این سروصداها به صورتِ حاصل جمعِ امواجی همزمان فردی (روانی)، سیاسی (طبقاتی) و تاریخی درگیر شود. شروعِ فیلم با ورق‌زدنِ آن آلبومِ عکس‌ها چیزی بیش از یک ژست یا افزوده‌ی دلبخواهانه است و مضمونی را پیش می‌گذارد که تمامِ لحظه‌‌لحظه‌ی دوساعت و خورده‌ی بعدی پله‌پله بسطش می‌دهد. و آن کابوسِ میانه‌ی فیلم که آبشارِ پرآب را به آنی همچون سیلانی پرخون به روی یکی از کاراکترهای اصلی‌ می‌ریزد ضربِ شستی است برای ما تا به یادمان بیاورد که فیلم چقدر و چگونه عزمِ آن کرده تا ضمنِ آغوش‌گشودن به رئالیسمِ سینمای معاصر آن را از درون تغییر شکل دهد و رابطه‌ی ما را نیز با آن به همین ترتیب عوض کند. واقعیت این است که سینمای این روزها به فیلم‌هایی چنین جسور اما بی‌تکلف که گوشی تیز برای شنیدن سروصداهای پیرامون‌مان داشته باشند احتیاج دارد. فیلم‌هایی که پیش از هرچیز خود نیز خوب فهمیده باشند که هم «سروصدا» واقعاً چیست و هم «پیرامون».

 

نظرات

  1. درود و سپـاس جنـاب مـرتضـوی عزیـز. فیـلم بسیـار خـوبی اسـت.

    پاسخحذف
  2. محمدرضا:
    وحيد جان، نشريه امروز به دستم رسيد. خيلي پربار از آب در اومده. ممنون از تلاشت. حيف که اين فيلم هنوز به دستم نرسيده...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ممنون از زحمت‌های تو محمدرضای عزیز. امیدوارم این فیلم را هم تا حالا دیده باشی و دوست داشته باشی. نمی‌دانم چرا پاسخ کامنت پرمحبت تو اینقدر به تاخیر افتاده!

      حذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار