فیلمی در مورد نگاه

سینما تا چه حد می تواند - و باید - انعکاسی باشد از شرایط اجتماعی دورانی که در آن پدید آمده؟ و اصلا آیا این - و تا چه حد - می تواند معیاری باشد در سنجش اعتبار یک اثر هنری؟ و سوال سخت تر بعدی؛ تشخیص این رابطه با کیست؟ و یا مثلا کتابی مثل بوف کور هدایت تا چه حد نشان از دوران پدید آمدنش دارد؟ اینها همه سوالاتی دشواراند که بحثهای مفصل و همچنان بی انتهایی رو در تاریخ نقد هنری دامن زده اند (و می زنند). اما من با نظر به پرسشهای بالا می خواهم اشاره ای گذرا کنم به یک فیلم قابل تامل از سینمای ایران؛ طلای سرخ ساخته جعفر پناهی. فیلمی که به جرات یکی از بهترین تصویرهایی است که از تهران دهه 80 ارائه شده است. فیلم داستان استیصال حسین،راننده موتورسیکلت توزیع کننده پیتزا ، در کلان شهر تهران است. که در گذری اتفاقی سر از یک جواهر فروشی در می آورد و نحوه ی مواجهه ی جواهر فروش با او، این استیصال را برای او بیشتر می کند
***
طلای سرخ ساخته جعفر پناهی فیلمی است درباره تهران دهه 80. تهرانی که فیلم ما را دعوت به تماشایش می کند تهرانی است شلوغ وکثیف، غرق در انواع نابرابری ها و شکافها، سر برآورده از یک سو در مناسبات به شدت کاسبکارانه یک جامعه و از دیگر سو در مناسبات میان قدرت(ایدئولوژی سیاسی غالب) با جامعه (سکانس حضور بسیجی ها در یک پارتی شبانه)، در فضایی تیره با رنگهای خاکستری غالب
***
کسانی که فیلم رو دیده اند به خاطر دارند که سه سکانس اصلی فیلم در آن جواهرفروشی می گذرد و باقی فیلم صرف پرسه زدن های حسین قهرمان فیلم در شهر می شود و تراژدی اثر در همان سه سکانس جواهرفروشی شکل می گیرد. در برخورد و نگاه مردان (و زنان) حاضر در مغازه با حسین، مرد تنهای داستان ما. جایی که واقعیت این جامعه بر او آشکار می شود، نه اینکه او بی خبر از این واقعیت باشد، چه او کارش پرسه زدن درهمین خیابانهای شهر است. و همین خیابانهای شهر است که او را در خود له کرده است. ولی در آن نگاه تحقیرآمیز مرد جواهرفروش است که تیر خلاص به قهرمان ما شلیک می شود
***
طلای سرخ فیلمی است در مورد نگاه، در مورد شهری که مردمانش با نگاههای هر روزه شان در حال دریدن همدیگرند. کاری که جعفر پناهی در این فیلم می کند ساختن گونه ای حس است، حسی که پرسه زدن در این شهر آشفته دست می دهد و غرابت فیلم از همین جا می آید؛ از رسوخ به ماهیت یک دوران، از فضای تیره ای که می سازد بی آنکه فریاد بزند یا شعار بدهد (مثل انبوه فیلمهایی که در این سالها به اسم انتقاد اجتماعی سر برآوردند و در نهایت تصویری کج ومعوج و به شدت سطحی از این دوران ارئه دادند). طلای سرخ به گمانم حتی از جنس فیلم قبلی پناهی-دایره- هم نیست که صرفا به ارائه گزارشی از واقعیت بسنده می کند بی آنکه چیزی را به تجربه ی مخاطب از آن واقعیت اضافه کند. این فیلمی است عمیقا سیاسی که مرزهای تلقی غالب در این سرزمین را از مفهوم سیاسی بودن و هنر سیاسی جابجا می کند

نظرات

پست‌های پرطرفدار